اینترنت - پاورقی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تجربه های ذهن من تمامش در یک پاورقی است. من از این که در متن باشم نمی ترسم؛ اما گاهی باید سری هم به پاورقی زد؛ بعضی وقت ها حرف مهمی دارد؛ حرفی که جایش فقط در پاورقی است...
 حمید اسماعیل زاده
Pavaraqy.Parsiblog.Com
کلاس نویسندگی شبانه!

مدتی پیش گفتگویی اینترنتی با پسر عمویم داشتم و با هم در مورد موضوعی که همیشه دوست دارم در موردش حرف بزنم بحث کردیم، حالا خودتان بخشی از این گفتگو را بخوانید تا هم سر از قضیه در بیاورید و هم حال من را در مواجهه با یکی از موضوعات مورد علاقه‌ام درک کنید.

 

ساعت 11:53 دقیقه شب/ داخلی/ هوای بیرون بارانی و دو نفره[1]


Pesar Amoo) سلام عزیز دل برادر (همین اول بگم این جور قربون صدقه رفتن مخصوص فضای مجازی است)

Me)سلام، خوبی؟

Pesar Amoo) قربانت، سؤال فندی! (منظور همان فنّی است که مخصوص فضای مجازی است وگرنه که ما توی فامیل آبرو داریم!)

Me) فقط سخت نباشه

Pesar Amoo) برای اینکه قلمت خوب بشه باهاس (باید) بنویسی؟ درسته؟

حالا سؤال اینه که توی فضای خبری و رسانه ای قلمت قوی‌تر می‌شه یا تو فضای داستان نویسی؟

Me) خب می‌خوای داستان بنویسی یا غیر داستان؟!

Pesar Amoo) در حال حاضر فضای کاری‌ام غیر داستانه

Me) به نظر من کاری که می‌تونه قلمت رو تضمین کنه و بعداً کمکت کنه، اینه که آزاد بنویسی، حالا داستان، نثر، طنز، یادداشت، خاطره، یا هر چیز دیگه (یکی نیست به من بگه تو این همه اطلاعات مهم رو از کجا میاری! کشتی خودتو!)

Pesar Amoo) احسنت (به خاطر حفظ سند این جمله رو گذاشتم وگرنه من از ریا خیلی بدم میاد)

Me) به نظرم فضای خبری دو حالت داره، یا باید طبق استانداردهای خبری پیش بری، که تَهِش میشی یک نویسنده‌ی خبری؛ و اگه بخوای در فضای خبری آزاد بنویسی که فهو المطلوب

در مورد اینکه که چه طوری آزاد بنویسیم هم کلی حرف توی این سینه‌ام موج می‌زنه که تجربه ای بیست و چند ساله توشه، که وقتش الآن نیست، تا اینجا موافقی؟!

Pesar Amoo) آره، ولی بیست و چند سال؟! دقیقاً منظورت چنده؟

Me)  منظورم تجربه‌ی خودم نبود، تجربه‌ی کتاب‌ها و اساتیدم رو گفتم که من یه جا (یعنی یک دفعه‌ای) گرفتمشون

Pesar Amoo) چی پیشنهاد می‌کنی؟ برای شروع

...

 

ساعت 22 دقیقه بامداد/ خارجی

بارندگی شدت گرفته و از پنجره‌ی اتاق شخصی پشت کامپیوتر دیده می‌شود.

 

Me)

  1.  اصلاً به ویرایش و ساختار جملاتت فکر نکن، یعنی وقتی می‌نویسی فکر نکن این فعل درسته یا غلط، این جمله مفعول می‌خواد یا نه

  2. اگه اشتباهی هم داشتی برنگرد که خط بزنی فقط ادامه بده

اگه تایپ خوبی داشته باشی دیگه هیچ مشکلی نداری

  3. تا اینجا با منی؟

Pesar Amoo) منظورت تایپ ده انگشتیه؟

Me) خلاصه توی نوشتن نباید از ذهنت عقب بمونی؛

حالا یه مشکل بزرگ هست

Pesar Amoo) کتاب نخوندن

Me) نه، فاصله ذهن و زبان، یعنی چی؟

به این جمله دقت کن:

1. من برای مراسم عروسی‌ام از شما دعوت به عمل می‌آورم

2. من شما را برای عروسی‌ام دعوت می‌کنم

وقتی می‌خوای کارت دعوت رو بنویسی اول کدوم جمله میاد توی ذهنت؟

Pesar Amoo) دومی

Me) ولی کدوم رو می‌نویسی؟

Pesar Amoo) شاید اولی

Me) فکر کنم قطعاً اولی، خلاصه چیزی غیر از دومی درسته؟

Pesar Amoo) ها

Me) حالا یه مثال دیگه

1. من را به آن طرف خیابان ببر

2. من را ببر آن طرف خیابان

 

باز هم جمله‌ی دوم رو توی ذهن میاریم ولی جمله‌ی اول رو می‌نویسیم. حالا مشکلش چیه؟

مشکلش اینه که توی ذهن من همیشه فعل قبل از فاعل اومده و عادت کردم، اما وقتی که می‌خوام روی کاغذ بیارم دنبال این می‌گردم که فعل رو بذارم سر جاش.

و این فاصله هنگام نوشتن مثل ترمز می‌مونه و شما رو از نوشتن خسته می کنه، اصلاً بهش فکر کرده بودی؟!

Pesar Amoo) نه، اهههههههههههههههههه (راستش همان وقت هم نفهمیدم، اینی که نوشته است یعنی چی؟! یعنی خیلی حال کردم؟! یا به این معناست که سر کارم؟!)

Me) شاید بگی جمله‌ی دوم رو هر کی توی یه کتاب ببینه می‌گه اشتباهه، یه جمله‌ی معروف هست که خودم نگفتم ولی نمی‌دونم کی گفته:

«ویرایش مرحله ای است بعد از نوشتن»

یه حکایت:

داستان نویسی می‌گفت در طول هفته 300 صفحه می‌نویسد اما آنچه را برای چاپ می‌فرستد چیزی حدود 30 صفحه است.

یه جمله‌ی معروف دیگه:

«موقع نوشتن به ویرایش فکر نکن، ویرایش را بگذار برای بعد از نوشتن» که این هم شد مثل قبلی

حالا یه نکته‌ی جالب

Pesar Amoo) چه نکته جالبی؟

Me) اگر توی صحبت کردنت همیشه ارکان جمله رو جابجا می‌کنی، وقتی چند بار توی نوشته‌ات اونها را اصلاح کنی دیگه توی صحبت کردنت هم اون اشکالات نیست؟

دوست خوب من، همین یک نکته اونقدر تونس در من تأثیر بذاره که هیچ کلاس نویسندگی و کتابی نتونس.

حالا یه جوری گفتم در "من"، انگار ویکتور هوگو هستم، ببخشید، همه‌ی این‌هایی که گفتم حرف‌هایی بود که یا استادم می‌گفت یا از یک کتاب خوندم، اما با تمام وجود لمس و تجربه کردم  و نتیجه‌اش شده این که نصف شب دارم کلاس نویسندگی می‌ذارم.

بله تا الآن حساب شما 45340 تومان، با تخفیف میشه 45000 تومان.

Pesar Amoo) ینفقوا مما رزقناهم (نامرد، سر فرصت، تیکه‌هایی می‌اندازه، این اولیش بود)

گفتی نقل قول از کتاب، کدوم کتاب؟

Me) این کتاب رو خیلی تشنه‌اش شدم و خریدم، بعد که خریدم نزدیک یک سال نگاهش نکردم، بعد از یک سال که خواستم نگاهش کنم پیداش نکردم، اونوقت یک سال دنبالش گشتم تا حالا تازه دارم می‌خونمش.

لذا حیفم میاد یه دفه بهت بگم،

شوخی کردم

کتاب "اگر می‌توانید حرف بزنید پس حتماً می‌توانید بنویسید"

Pesar Amoo) نویسنده؟

Me) ژول سالزمن، ترجمه فرنوش جزینی، نشر امیر کبیر

Pesar Amoo) باشه ممنون، آقا دستت درد نکنه استفاده کردیم

Me) هزینه‌ی کلاس رو کارت به کارت حساب می‌کنی یا نقدی؟!

Pesar Amoo) این دفعه که خواستم خمس بدم به نیت تو می‌دم (گفتم بد تیکه می اندازه، گرفتی تیکه رو؟!)

Me) آقا تا عموی شما و عموی ما، ما رو با لگد از پشت اینترنت بلند نکردن شب بخیر.

 

ساعت 1:55 دقیقه بامداد/خارجی/ ریل راه آهن

نگارنده دارد روی ریل به سمت مهتاب راه می‌رود و در تصویر محو می‌شود، دوربین روی ته سیگاری که هنوز روشن است فوکوس می‌کند.

 


[1] اشاره به تناسب هوای بارانی و دو نفره قدم زدن زیر آن

 




      .......
 نظر
      .......
 اینترنت
 گفتگو
 چت
 نویسندگی
 پسر عمو
 ویکتور هوگو
 راه آهن
..................................................................................................
 صفحه اصلی
 نمایه
یادداشت ها
نان و هسته
منشاء اختلافات ایران و آمریکا!
تفسیر شعر!
وسط کویر لوط!
رأیی که هیچ وقت گم نشد
آرامش یک رهبر
اگر نامزد ریاست جمهوری شدیم چگونه نطق کنیم!
چگونه گلیم خود را از آب بکشیم بیرون؟(2)
چگونه گلیم خود را از آب بکشیم بیرون؟
آخوندکُش!
[138] تمامی یادداشت ها
بایگانی
[به عنوان اولین [1
[چند می گیریم؟ [1
[فرعون [1
[حوشله [1
[ماه [1
[کلاس NA و ماه رمضان [1
[مُلکِ سلیمان [1
[فقط از سرِ درد [1
[شب سمور و لب تنور [1
[جایی که نباید باشیم [1
[چون کوه گران رفت [1
[اوضاع نابسامان [1
[آینه [1
[بشر های کشف نشده [1
[خواب [3
[مستند ظهور [1
[آبادی [1
[آمدن و نیامدن [1
[حسنی مونده و وبلاگش [1
[خواب آور [1
[پنجره سبز [1
[عینک دودی [2
[سقای آب و ادب [1
[آلبوم [1
[خورشت لوبیا [1
[خورشت لوبیا و فلسفه [1
[روغن موتورِ جهیزیه! [1
[اولین ایستگاه اتوبوس [1
[تا به تا [1
[باغ انگور [1
[آخرین جمعه سال [1
[خاطرات نوروز 90 [1
[پدر کشتگی صدا و سیما [1
[کی؟بلاگفا؟اصلا [1
[فلسفه کارت هدیه [1
[قیمت باد هوا [1
[دو دیوار [1
[آموزش ذکر به شکل دولتی [1
[رفتار های مصنوعی [1
[شخصیت [1
[کی راست میگه؟! [1
[الف قامت او دال [1
[حراج لباس زنانه [1
[هدیه صدا و سیما در روز پدر [1
[آرزوی های این زمانه [1
[سیب خراب [1
[بیوگرافی یک آدم [1
[یک اشتباه دوران دبستان! [1
[افطار کنار جعبه جادو [1
[من خودم شنیدم! [1
[چه خوشگل شده امروز! [1
[طرحی نو در انداختیم! [1
[نَگی نگفتی! [1
[قصه یک بیداری! [1
[خواهر خورشید [1
[کُلنگ و بی وفایی! [1
[جون آدمیزاد [1
[انتخابات و آلو خشک [1
[(پیام) به میزان کافی [1
[ملانصرالدین در صدا و سیما [1
[دیوانه [1
[(امام ما) خوش آمد [1
[آهن آب دیده! [1
[دائرة المعارف اصطلاحات انتخابات [1
[بساط تنهایی [1
[من ماهواره را دوست دارم! [1
[مبارکا باشه [1
[آن که عاشق نشود وقت بهار آدم نیست! [1
[فکر شیرین [1
[انصراف از دریافت یارانه و سوختگی موضعی! [1
[مدرک کِرم شناسی! [1
[درد در نواحی حساس! [1
[اخبار با لهجه ی افغانی! [1
[پدرم و پدر عشق! [1
[خر های پاره وقت! [1
[نون بیار، کباب ببر؟ [1
[مثلاً تبلیغ دین [1
[چاله های زندگی [1
[مثلاً تبلیغ دین (2) [1
[عذرخواهی از لولو! [1
[عکاسِ سه در چهار! [1
[سلیقه خدا [1
[الاغ و آدم ها! [1
[شرایط زمانه [1
[حشره های مسجدی! [1
[داغ ترین لطیفه ی ترکی! [1
[دست ها و پشت پرده! [1
[پاییز 91 [12
[زمستان 91 [15
[بهار 92 [11
دوستان
عاشق آسمونی
اقلیم احساس
فرزانگان امیدوار
لحظه های آبی(سروده های فضل ا...قاسمی)
عشقه
عروج
هم نفس
اتاق دلتنگی
استاد محمد رضا آتشین صدف
****شهرستان بجنورد****
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
ســ ا مـــ ع ســــ و م
رازهای موفقیت زندگی
برادران شهید هاشمی
خسوف
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
پشت جلد
این نجوای شبانه من است
حرفهای آسمانی
محب
آب و آتش (تقی دژاکام)
عکاس مسلمان
صل الله علی الباکین علی الحسین
نمک
دیفال
پیاده رو
پسر تهرونی
مجله فرهنگی هنری
حفاظ
خواندنی های ایران جهان
vasel
آسمان آبی
جزیره مجنون
یادداشتهای روزانه رضا سروری
سربازخونه
وبلاگ سرگرمی
پاورقی(فعلا)
دهاتی
آسمان (پوریا پدرام نیا)
بی تعارف
دونار
عمارگراف
یه مشت حرف حساب حرفای دل
روزهای فیلتر نشده یک دختر
بانوی آفتاب
من هیچم
به اتهام غزل(امیر احسان دولت آبادی)
داستان
رحیق مختوم
نشانی مگ/مجموعه فرهنگی بصائر
برگه ها