تاکسی - پاورقی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تجربه های ذهن من تمامش در یک پاورقی است. من از این که در متن باشم نمی ترسم؛ اما گاهی باید سری هم به پاورقی زد؛ بعضی وقت ها حرف مهمی دارد؛ حرفی که جایش فقط در پاورقی است...
 حمید اسماعیل زاده
Pavaraqy.Parsiblog.Com
سلیقه خدا

نزدیک اذان سوار تاکسی شدم. تاکسی خطی بود و تا مسافرهایش تکمیل نمی‌شد حرکت نمی‌کرد، من اولین نفر بودم که سوار شدم؛ بعد کلی علاف شدن حرکت کرد و آخرین نفر هم پیاده شدم. راننده موقع پیاده شدن گفت: "آقا شما زودتر اومدین دیرتر هم رفتین، فکر کنم خیلی اذیت شدین، احتمالا روزه هم که هستین؟ مثل ما که روزه خور نیستین؟"

فکر کردم شوخی می‌کند، با لبخند گفتم: "مگه شما روزه خورید؟! گفت: "آره" گفتم: "خب آخه چرا؟" گفت: "من یه جور دیگه با خدا حال می‌کنم، مگه بده؟!"

داشتم کرایه را از کیف پولم بیرون می‌آوردم و در ذهنم به دنبال جوابی برایش می‌گشتم، به او گفتم: "ولی خدا اینجوری با بنده هاش حال می‌کنه" نمی‌دانم شنید یا نه؛ کرایه را که دادم گازش را گرفت و رفت.

به نظر شما جواب خوبی دادم؟!




      .......
 نظر
      .......
 خدا
 تاکسی
 روزه
 سلیقه
..................................................................................................
جون آدمیزاد

این روز ها توی هر تاکسی ای که می شینم راننده تاکید می کنه که کمربندتون رو ببندین؛

حتی یکی از دوستام که باید می کُشتیش تا کمربند ببنده وقتی توی ماشینش نشستم گفت: کمربند ایمنیتو ببند.

چه خبر شده که مردم این همه به فکر جونشون افتادن؟!




      .......
 نظر
      .......
 تاکسی
 کمربند ایمنی
..................................................................................................
کُلنگ و بی وفایی!

- چهارراه بیهق
سوار تاکسی که شدم رادیو داشت آهنگ پخش می کرد. بعد از چند دقیقه ای که گذشت سرم را نزدیک راننده بردم تا سوالی بپرسم. راننده نیم نگاهی به من انداخت و سریع دست به پخش ماشینش برد و رادیو را قطع کرد. فکر کردم رادیو را قطع کرد تا بعد به حرفم گوش کند اما وقتی رادیو را قطع کرد با حالی درهم و گرفته گفت:
- بیا حاج آقا قطعش کردم، خوبه؟!
من که از این برخورد راننده جا خوردم اول خواستم بی خیال سوالم بشوم ولی بعد با خودم فکر کردم اگر سوالم را نپرسم راننده همینطور در اشتباه خودش می ماند. دوباره سرم را نزدیک راننده بردم و گفتم:
- ببخشید می خواستم بپرسم کرایه تا چهارراه بیهق چقدر می شه که بدم خدمتتون؟!
راننده هم با همان حالت گرفته گفت:
- سیصد تومن

***

سوار تاکسی شدم و صندلی عقب نشستم. راننده آهنگ را تا حدی آن هم از بلندگوی عقب زیاد کرده بود که داشت سرم می ترکید. به علاوه ی صدای زیادِ آهنگ، کیفیت خراب بلندگو ها هم داشت روی سرم راه می رفت. مدت کوتاهی که گذشت دیدم راننده اصلا متوجه نیست که چه قدر صدای آهنگ آزار دهنده است، کمی صدایم را بلند کردم و گفتم:
- آقای راننده اگه می شه یه کم صداش رو کم کنید، لااقل بلندگوی عقب رو خاموش کنید
راننده از آینه ی عقب یک لحظه به من نگاه کرد و کاملا بی توجه به رانندگی اش ادامه داد.
در کمال حسن ظنی که سعی کردم به راننده داشته باشم که مگر صدایم را نشنیده باشد صدایم را بلندتر کردم و دوباره حرفم را تکرار کردم.
راننده باز هم کمی بی توجهی نشان داد و بعد صدای ضبط را کلا قطع کرد. من که حدس زدم راننده حرفم را اشتباه متوجه شده است موقع پیاده شدن به راننده گفتم:
- ببخشید آقای راننده، صدای پخش ماشینتون زیاد بود و من رو خیلی آزار می داد به خاطر همین گفتم صداش رو کم کنید ولی فکر کنم اشتباه متوجه شدید
راننده که چهره اش درهم و گرفته بود لبخندی با اکراه زد و گفت:
- خواهش می کنم حاج آقا، من اول بد فهمیدم، شما ببخشید
من که دیدم آدم منطقی ای به نظر می رسد گفتم:
- لطف دارین، الآن کاری به این ندارم که آهنگ گوش کردن خوبه یا بد، ولی حداقل چیزی که هست اینه که نباید موجب آزار دیگران باشه اون هم توی وسیله ی عمومی ای مثل تاکسی. چه صدای ضبط تون رو بلند کنید یا چه بلا نسبت شما یه راننده تاکسی در حالی که مسافر سوار کرده سیگار بکشه.
- نه حاج آقا سوتفاهم نشه
پول را از جیبم بیرون آوردم که کرایه را حساب کنم که راننده گفت:
- نه حاج آقا اصلا پول ازت نمی گیرم، مهمون ما






      .......
 نظر
      .......
 رادیو
 تاکسی
 چهارراه بیهق
 سیگار
 شقیقه
 گوزن
..................................................................................................
چه خوشگل شده امروز!

سر کلاس هر چه استاد می گوید را می فهمم؛ اصلا درس سخت نیست و استاد هم اصلا متوجه من نیست، تازه خیلی هم سر موقع رسیدم به کلاس.

از بس که سحر خیزم صبح بیدار شدم و صبحانه مفصلی خوردم و آمدم سر خیابان ماشین بگیرم.

اتفاقا اصلا برف هم نمی آمد، زیاد منتظر تاکسی نماندم و سریع تاکسی گیرم آمد و تاکسی هم پول خرد داشت و علاف هم نشدم.

در کل حالم خیلی خوب است و خیلی خیلی خوشحالم، جواربم هم پاره نبود و بو هم نمی داد. لباس هایم هم اتو خورده بود تا حدی که خط تایش هندوانه را قاچ می کرد.

وای خدا امروز خیلی خیلی حرف استاد را متوجه می شوم.

چه روز خوبی




      .......
 نظر
      .......
 تاکسی
 کلاس
 برف
 روز خوب
 هندوانه
..................................................................................................
من خودم شنیدم!

- شنیدی میگن طرف چهار هزار و پونصد میلیارد تومن از یه بانک گرفته و فرار کرده؟!
- چی؟ چه قدر؟ از یه بانک؟
- آره تازه ...
- بابا سه هزار میلیارد بوده، نه ...
- نه خود دادستان کل گفت، خودم اون شب تو تلویزیون دیدم
- دادستان کل گفت که ارزش اموالی که این گروه الآن دارن چهار هزار و پانصد ریاله، نه اینکه این مقدار رو اختلاس کردن. تازه ریال نه تومن.
- خب حالا چه فرقی می کنه؛ حالا 15 تا کم و زیاد، اینقدر زیاد هست که من حساب کردم به هر ایرانی 40 میلیون می رسه، اگه این پول رو بالا نمی کشیدن من و زن و بچه ام روی هم می شد 120 میلیون؛ من اگه 120 میلیون داشتم که با این ماشین مسافر کشی نمی کردم
- ...
- بعد می گن چرا فوتبال کشور ما ضعیفه، خب وقتی 11 میلیارد بدهی سپاهان رو به خاطر همین اختلاس نمی دن
- ...
- جون تو! همین دیشب عادل توی 90 می گفت [لینک ویدئو]
- دوست عزیز، سه هزار میلیارد ریال رو که مثلا از یه گاوصندوق توی یه بانک برنداشتند، این مبلغ وام بوده که بخشی از ...
- مثل اینکه نفست از جای گرم بلند میشه ها، محتاج به لقمه نون نشدی تا حالا؟!
- من الآن دارم از سر کار میام، از 8 صبح تا 8 شب سرکارم، زنم هم حامله است و اگه کمک های باباش نبود نمی دونستم چه طوری باید خرج یه زن حامله رو بیارم، تازه ماشین هم ندارم که بتونم باهاش مسافر کشی کنم..
من نفسم از جای گرم بلند نمیشه.
هنوز که هیچی معلوم نیست ایشا الله زودتر این آدم های از خدا بی خبر رو بگیرن چنان چوبی توی ... اِ اِ آقا رد شدیم من همین جا پیاده میشم
خلاصه ما هم دلمون می خواد تکلیف این قضیه روشن بشه، آقا کرایه چقدر میشه؟!
- قابل نداره، هفتصد تومن




      .......
 نظر
      .......
 اختلاس سه هزار میلیارد ریالی
 مسافر کشی
 تاکسی
 دادستان کل
 حامله
 عادل فردوسی پور
..................................................................................................
 صفحه اصلی
 نمایه
یادداشت ها
نان و هسته
منشاء اختلافات ایران و آمریکا!
تفسیر شعر!
وسط کویر لوط!
رأیی که هیچ وقت گم نشد
آرامش یک رهبر
اگر نامزد ریاست جمهوری شدیم چگونه نطق کنیم!
چگونه گلیم خود را از آب بکشیم بیرون؟(2)
چگونه گلیم خود را از آب بکشیم بیرون؟
آخوندکُش!
[138] تمامی یادداشت ها
بایگانی
[به عنوان اولین [1
[چند می گیریم؟ [1
[فرعون [1
[حوشله [1
[ماه [1
[کلاس NA و ماه رمضان [1
[مُلکِ سلیمان [1
[فقط از سرِ درد [1
[شب سمور و لب تنور [1
[جایی که نباید باشیم [1
[چون کوه گران رفت [1
[اوضاع نابسامان [1
[آینه [1
[بشر های کشف نشده [1
[خواب [3
[مستند ظهور [1
[آبادی [1
[آمدن و نیامدن [1
[حسنی مونده و وبلاگش [1
[خواب آور [1
[پنجره سبز [1
[عینک دودی [2
[سقای آب و ادب [1
[آلبوم [1
[خورشت لوبیا [1
[خورشت لوبیا و فلسفه [1
[روغن موتورِ جهیزیه! [1
[اولین ایستگاه اتوبوس [1
[تا به تا [1
[باغ انگور [1
[آخرین جمعه سال [1
[خاطرات نوروز 90 [1
[پدر کشتگی صدا و سیما [1
[کی؟بلاگفا؟اصلا [1
[فلسفه کارت هدیه [1
[قیمت باد هوا [1
[دو دیوار [1
[آموزش ذکر به شکل دولتی [1
[رفتار های مصنوعی [1
[شخصیت [1
[کی راست میگه؟! [1
[الف قامت او دال [1
[حراج لباس زنانه [1
[هدیه صدا و سیما در روز پدر [1
[آرزوی های این زمانه [1
[سیب خراب [1
[بیوگرافی یک آدم [1
[یک اشتباه دوران دبستان! [1
[افطار کنار جعبه جادو [1
[من خودم شنیدم! [1
[چه خوشگل شده امروز! [1
[طرحی نو در انداختیم! [1
[نَگی نگفتی! [1
[قصه یک بیداری! [1
[خواهر خورشید [1
[کُلنگ و بی وفایی! [1
[جون آدمیزاد [1
[انتخابات و آلو خشک [1
[(پیام) به میزان کافی [1
[ملانصرالدین در صدا و سیما [1
[دیوانه [1
[(امام ما) خوش آمد [1
[آهن آب دیده! [1
[دائرة المعارف اصطلاحات انتخابات [1
[بساط تنهایی [1
[من ماهواره را دوست دارم! [1
[مبارکا باشه [1
[آن که عاشق نشود وقت بهار آدم نیست! [1
[فکر شیرین [1
[انصراف از دریافت یارانه و سوختگی موضعی! [1
[مدرک کِرم شناسی! [1
[درد در نواحی حساس! [1
[اخبار با لهجه ی افغانی! [1
[پدرم و پدر عشق! [1
[خر های پاره وقت! [1
[نون بیار، کباب ببر؟ [1
[مثلاً تبلیغ دین [1
[چاله های زندگی [1
[مثلاً تبلیغ دین (2) [1
[عذرخواهی از لولو! [1
[عکاسِ سه در چهار! [1
[سلیقه خدا [1
[الاغ و آدم ها! [1
[شرایط زمانه [1
[حشره های مسجدی! [1
[داغ ترین لطیفه ی ترکی! [1
[دست ها و پشت پرده! [1
[پاییز 91 [12
[زمستان 91 [15
[بهار 92 [11
دوستان
عاشق آسمونی
عشقه
لحظه های آبی(سروده های فضل ا...قاسمی)
اقلیم احساس
فرزانگان امیدوار
عروج
هم نفس
اتاق دلتنگی
استاد محمد رضا آتشین صدف
****شهرستان بجنورد****
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
ســ ا مـــ ع ســــ و م
رازهای موفقیت زندگی
برادران شهید هاشمی
خسوف
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
پشت جلد
این نجوای شبانه من است
حرفهای آسمانی
محب
آب و آتش (تقی دژاکام)
عکاس مسلمان
صل الله علی الباکین علی الحسین
نمک
دیفال
پیاده رو
پسر تهرونی
مجله فرهنگی هنری
حفاظ
خواندنی های ایران جهان
vasel
آسمان آبی
جزیره مجنون
یادداشتهای روزانه رضا سروری
سربازخونه
وبلاگ سرگرمی
پاورقی(فعلا)
دهاتی
آسمان (پوریا پدرام نیا)
بی تعارف
دونار
عمارگراف
یه مشت حرف حساب حرفای دل
روزهای فیلتر نشده یک دختر
بانوی آفتاب
من هیچم
به اتهام غزل(امیر احسان دولت آبادی)
داستان
رحیق مختوم
نشانی مگ/مجموعه فرهنگی بصائر
برگه ها