|
داغ ترین لطیفه ی ترکی! |
ترکی داشت در خانهاش با زن و بچهاش صحبت های خودمانی میکرد، همان وقت ترکی توی کوچهی کنار خانهشان قدم میزد. از قضا چند کوچه بالاتر هم ترکی ماشینش را هل میداد در حالی که ترکی دیگر پشت فرمان استارت میزد، بعد چند تا ترک دیگر هم از سر کار بر میگشتند، آقا خلاصه آن اطراف پر بود از هر چی ترک است. آن روز یک شنبه بود؛ بعدش طرفهای ساعت 4 عصر بود که شهر روی سر ترک ها خراب شد.
+ این رو هم گوش کنید
|
|
|
|