اصلا به کسی چه ربطی دارد که برای چه می نویسم. به کسی چه ربطی دارد که در چه موضوعی می نویسم. اصلا چه اهمیتی دارد که به خواننده ی غیر محترم خود بگویم که به تو چه ربطی دارد یا ندارد که من چه می نویسم و تو چه می خوانی؟ اصلا چرا باید این حرف درست باشد که نویسنده ی کاملا محترم همیشه چون حرفی برای نوشتن ندارد با این سوالات بی ربط شروع می کند. اصلا سوالات بی ربط چه ربطی به شروعی بی ربط و به نویسنده ای بی ربط با نوشته اش دارد.
نمی خواهم بگویم که ربط ندارد ولی چرا اینکه یک سحر ماه رمضان نشستن پشت لب تاب و پیاده کردن حرف های بی ربط و خوردن شله زرد نذری باید اصلا به نوشته ام ربط داشته باشد؟! خوب باشد اگر ربط می خواهید می توانم شیرینی شله زرد را به شیرینی حرف هایم ربط بدهم، البته شیرینی ای که گاهی اوقات دل آدم را می زند و شاید هم همیشه. اصلا چرا از ارتباط اصلی حرف های من و شله زرد غافل می شوید، راحت الحلقوم بودن یا همان راحت هضم کردن حرف های من کم از راحتی هضم شله زرد دارد؟! و البته راحت الهضم بودن همانا و راحت الدفع بودنش هم همان.
بگذریم، اگر به تعداد کلماتی که نوشتم شعر می گفتم حرف هایم را روی دست می بردند ولی چون نثر نوشتم و به این قلیل نثر اهمیتی نمی دهند به هیچ کس ربط ندارد که من برای چه نوشتم و برای که نوشتم. بلکه فقط از سرِ درد نوشتم.