سر کلاس هر چه استاد می گوید را می فهمم؛ اصلا درس سخت نیست و استاد هم اصلا متوجه من نیست، تازه خیلی هم سر موقع رسیدم به کلاس.
از بس که سحر خیزم صبح بیدار شدم و صبحانه مفصلی خوردم و آمدم سر خیابان ماشین بگیرم.
اتفاقا اصلا برف هم نمی آمد، زیاد منتظر تاکسی نماندم و سریع تاکسی گیرم آمد و تاکسی هم پول خرد داشت و علاف هم نشدم.
در کل حالم خیلی خوب است و خیلی خیلی خوشحالم، جواربم هم پاره نبود و بو هم نمی داد. لباس هایم هم اتو خورده بود تا حدی که خط تایش هندوانه را قاچ می کرد.
وای خدا امروز خیلی خیلی حرف استاد را متوجه می شوم.
چه روز خوبی