مدتی پیش گفتگویی اینترنتی با پسر عمویم داشتم و با هم در مورد موضوعی که همیشه دوست دارم در موردش حرف بزنم بحث کردیم، حالا خودتان بخشی از این گفتگو را بخوانید تا هم سر از قضیه در بیاورید و هم حال من را در مواجهه با یکی از موضوعات مورد علاقهام درک کنید.
ساعت 11:53 دقیقه شب/ داخلی/ هوای بیرون بارانی و دو نفره[1]
Pesar Amoo) سلام عزیز دل برادر (همین اول بگم این جور قربون صدقه رفتن مخصوص فضای مجازی است)
Me)سلام، خوبی؟
Pesar Amoo) قربانت، سؤال فندی! (منظور همان فنّی است که مخصوص فضای مجازی است وگرنه که ما توی فامیل آبرو داریم!)
Me) فقط سخت نباشه
Pesar Amoo) برای اینکه قلمت خوب بشه باهاس (باید) بنویسی؟ درسته؟
حالا سؤال اینه که توی فضای خبری و رسانه ای قلمت قویتر میشه یا تو فضای داستان نویسی؟
Me) خب میخوای داستان بنویسی یا غیر داستان؟!
Pesar Amoo) در حال حاضر فضای کاریام غیر داستانه
Me) به نظر من کاری که میتونه قلمت رو تضمین کنه و بعداً کمکت کنه، اینه که آزاد بنویسی، حالا داستان، نثر، طنز، یادداشت، خاطره، یا هر چیز دیگه (یکی نیست به من بگه تو این همه اطلاعات مهم رو از کجا میاری! کشتی خودتو!)
Pesar Amoo) احسنت (به خاطر حفظ سند این جمله رو گذاشتم وگرنه من از ریا خیلی بدم میاد)
Me) به نظرم فضای خبری دو حالت داره، یا باید طبق استانداردهای خبری پیش بری، که تَهِش میشی یک نویسندهی خبری؛ و اگه بخوای در فضای خبری آزاد بنویسی که فهو المطلوب
در مورد اینکه که چه طوری آزاد بنویسیم هم کلی حرف توی این سینهام موج میزنه که تجربه ای بیست و چند ساله توشه، که وقتش الآن نیست، تا اینجا موافقی؟!
Pesar Amoo) آره، ولی بیست و چند سال؟! دقیقاً منظورت چنده؟
Me) منظورم تجربهی خودم نبود، تجربهی کتابها و اساتیدم رو گفتم که من یه جا (یعنی یک دفعهای) گرفتمشون
Pesar Amoo) چی پیشنهاد میکنی؟ برای شروع
...
ساعت 22 دقیقه بامداد/ خارجی
بارندگی شدت گرفته و از پنجرهی اتاق شخصی پشت کامپیوتر دیده میشود.
Me)
1. اصلاً به ویرایش و ساختار جملاتت فکر نکن، یعنی وقتی مینویسی فکر نکن این فعل درسته یا غلط، این جمله مفعول میخواد یا نه
2. اگه اشتباهی هم داشتی برنگرد که خط بزنی فقط ادامه بده
اگه تایپ خوبی داشته باشی دیگه هیچ مشکلی نداری
3. تا اینجا با منی؟
Pesar Amoo) منظورت تایپ ده انگشتیه؟
Me) خلاصه توی نوشتن نباید از ذهنت عقب بمونی؛
حالا یه مشکل بزرگ هست
Pesar Amoo) کتاب نخوندن
Me) نه، فاصله ذهن و زبان، یعنی چی؟
به این جمله دقت کن:
1. من برای مراسم عروسیام از شما دعوت به عمل میآورم
2. من شما را برای عروسیام دعوت میکنم
وقتی میخوای کارت دعوت رو بنویسی اول کدوم جمله میاد توی ذهنت؟
Pesar Amoo) دومی
Me) ولی کدوم رو مینویسی؟
Pesar Amoo) شاید اولی
Me) فکر کنم قطعاً اولی، خلاصه چیزی غیر از دومی درسته؟
Pesar Amoo) ها
Me) حالا یه مثال دیگه
1. من را به آن طرف خیابان ببر
2. من را ببر آن طرف خیابان
باز هم جملهی دوم رو توی ذهن میاریم ولی جملهی اول رو مینویسیم. حالا مشکلش چیه؟
مشکلش اینه که توی ذهن من همیشه فعل قبل از فاعل اومده و عادت کردم، اما وقتی که میخوام روی کاغذ بیارم دنبال این میگردم که فعل رو بذارم سر جاش.
و این فاصله هنگام نوشتن مثل ترمز میمونه و شما رو از نوشتن خسته می کنه، اصلاً بهش فکر کرده بودی؟!
Pesar Amoo) نه، اهههههههههههههههههه (راستش همان وقت هم نفهمیدم، اینی که نوشته است یعنی چی؟! یعنی خیلی حال کردم؟! یا به این معناست که سر کارم؟!)
Me) شاید بگی جملهی دوم رو هر کی توی یه کتاب ببینه میگه اشتباهه، یه جملهی معروف هست که خودم نگفتم ولی نمیدونم کی گفته:
«ویرایش مرحله ای است بعد از نوشتن»
یه حکایت:
داستان نویسی میگفت در طول هفته 300 صفحه مینویسد اما آنچه را برای چاپ میفرستد چیزی حدود 30 صفحه است.
یه جملهی معروف دیگه:
«موقع نوشتن به ویرایش فکر نکن، ویرایش را بگذار برای بعد از نوشتن» که این هم شد مثل قبلی
حالا یه نکتهی جالب
Pesar Amoo) چه نکته جالبی؟
Me) اگر توی صحبت کردنت همیشه ارکان جمله رو جابجا میکنی، وقتی چند بار توی نوشتهات اونها را اصلاح کنی دیگه توی صحبت کردنت هم اون اشکالات نیست؟
دوست خوب من، همین یک نکته اونقدر تونس در من تأثیر بذاره که هیچ کلاس نویسندگی و کتابی نتونس.
حالا یه جوری گفتم در "من"، انگار ویکتور هوگو هستم، ببخشید، همهی اینهایی که گفتم حرفهایی بود که یا استادم میگفت یا از یک کتاب خوندم، اما با تمام وجود لمس و تجربه کردم و نتیجهاش شده این که نصف شب دارم کلاس نویسندگی میذارم.
بله تا الآن حساب شما 45340 تومان، با تخفیف میشه 45000 تومان.
Pesar Amoo) ینفقوا مما رزقناهم (نامرد، سر فرصت، تیکههایی میاندازه، این اولیش بود)
گفتی نقل قول از کتاب، کدوم کتاب؟
Me) این کتاب رو خیلی تشنهاش شدم و خریدم، بعد که خریدم نزدیک یک سال نگاهش نکردم، بعد از یک سال که خواستم نگاهش کنم پیداش نکردم، اونوقت یک سال دنبالش گشتم تا حالا تازه دارم میخونمش.
لذا حیفم میاد یه دفه بهت بگم،
شوخی کردم
کتاب "اگر میتوانید حرف بزنید پس حتماً میتوانید بنویسید"
Pesar Amoo) نویسنده؟
Me) ژول سالزمن، ترجمه فرنوش جزینی، نشر امیر کبیر
Pesar Amoo) باشه ممنون، آقا دستت درد نکنه استفاده کردیم
Me) هزینهی کلاس رو کارت به کارت حساب میکنی یا نقدی؟!
Pesar Amoo) این دفعه که خواستم خمس بدم به نیت تو میدم (گفتم بد تیکه می اندازه، گرفتی تیکه رو؟!)
Me) آقا تا عموی شما و عموی ما، ما رو با لگد از پشت اینترنت بلند نکردن شب بخیر.
ساعت 1:55 دقیقه بامداد/خارجی/ ریل راه آهن
نگارنده دارد روی ریل به سمت مهتاب راه میرود و در تصویر محو میشود، دوربین روی ته سیگاری که هنوز روشن است فوکوس میکند.
[1] اشاره به تناسب هوای بارانی و دو نفره قدم زدن زیر آن