پاییز 91 - پاورقی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تجربه های ذهن من تمامش در یک پاورقی است. من از این که در متن باشم نمی ترسم؛ اما گاهی باید سری هم به پاورقی زد؛ بعضی وقت ها حرف مهمی دارد؛ حرفی که جایش فقط در پاورقی است...
 حمید اسماعیل زاده
Pavaraqy.Parsiblog.Com
بخاری نفتی در جنگ جهانی!

- سلام آقا، یه تک تیرانداز M-93 Black Arrow با دو تا خشاب 10 تایی بی زحمت

- یه مدل جدید برامون اومده، ضمانت و هلوگرام هم داره، 20 دلار هم گرون تره

فروشگاه اسلحه

- آره همونو بده، اگه خوب کار نکنه پس می‌گیرین دیگه؟!

- داداش گلم، اصن تو ببر، یه گشتی باهاش بزن، راضی نبودی من قول شرف می‌دم که عوضش کنم.

حالا برای چه کاری می‌خوای؟! برای سینما، مجلس نمایندگان، پاساژ لباس، چی؟!

- برای مدرسه می‌خوام.

- خوبه، جدیده تا حالا نشنیده بودم. شد 53 دلار

- بیا اینم 60 دلار

- شرمنده پول خرد ندارم یه خشاب اضافی می‌دم که می‌شه 5 دلار، یه آدامس شیک هم روش می‌ذارم که می‌شه 2 دلار

- خوب شد گذاشتی، آدامس خیلی  به درد می خوره

- گفتی مدرسه، راستی اخبار ایران رو چک کردی؟!

- نه چی شده، دوباره احمدی نژاد حرفی زده؟!

- نه بابا، اون که جدیداً سرش به کار خودش گرمه. آتیش سوزی توی یه مدرسه رو می‌گم

- لوله‌ی گاز ترکیده؟!

- نه بابا، بخاری نفتی کلاس آتیش گرفته و فاجعه درست کرده؟!

- شوخی می کنی؟!

- نه بابا، جان خودم

- ببینم بین اسلحه هاتون بخاری نفتی هم دارین؟

فروشگاه اسلحه

- نه حملش غیر قانونیه، شرمنده، اگه داشتیم قابل شما رو هم نداشت

- حیف شد. باشه ممنون، با همین یه کاریش می‌کنم 




      .......
 نظر
      .......
 آمریکا
 جنگ جهانی
 بخاری نفتی
 مدرسه
 آتش سوزی
 وزارت آموزش و پرورش
 اسلحه
 M-93 Black Arrow
..................................................................................................
خوابیدیم، بیدار شدیم!

آقا یَک مطلبی نوشتم، که نگو و نپرس، هنوز منتشرش نکرده بودم که از هزار و یک سایت و مجله درخواست چاپش رو کردند، حالا فعلاً توی این وبلاگ منتشر شده، برید بخونید، حال کنید.




      .......
 نظر
      .......
 طنز
 مجله
 وبلاگ
..................................................................................................
لطیفه تاریخی!

لطیفه تاریخی

مثل اینکه تاریخ دارد مدام تکرار می‌شود، نمی‌دانم چرا این شب‌ها که گاهی می‌نشینم و قسمت‌هایی از مختارنامه را نگاه می‌کنم، می‌بینم که هر دفعه شمر دارد کشته می‌شود، آخر چند روز پیش که اتفاقی مختارنامه را نگاه می‌کردم شمر به قتل رسید و تا آن جایی که عقل تاریخیِ! من قد می‌کشد شمر یک بار بیشتر نمرده است.

داشتم همین‌طوری با خودم تحلیل می‌کردم که یک شیرِ پاک‌خورده ای شبکه را عوض کرد و دیدم که مختارنامه دارد پخش می‌شود و شمر دوباره زنده است؛ از حیرت داشتم قالب تهی می‌کردم. کمی که گذشت آرام شدم و چند بار هی شبکه‌ها را بالا و پایین کردم و دیدم که شمر هی می‌میرد هی زنده می‌شود، هی می‌میرد و هی زنده می‌شود.

 




      .......
 نظر
      .......
 تلویزیون
 مختارنامه
 شمر
 تاریخ
 لطیفه
..................................................................................................
رگهای زمان(2)

دو: بینای کور

در راهی دو نفر با هم هم‌سفر شدند و یکیشان در بین راه از شدت گرسنگی دچار ضعف شدید شد و چیزی نمانده بود که قالب تهی کند، کاروانی از آن نزدیکی می‌گذشت و این دو را دید که یکی بر بالین دیگری دارد گریه و زاری می‌کند، و فریاد می‌زند که کمکش کنید که هم‌الآن دوستم می‌میرد.

اهل کاروان غذا و آبی به شخص گرسنه دادند و او حالش بهبود پیدا کرد، بعد دیدند که آن شخص دیگر در گوشه‌ای بقچه‌ای باز کرده و دارد غذا می‌خورد. اهالی کاروان از او پرسیدند: تو که غذا داشتی، چرا به دوستت ندادی؟ و این همه برایش گریه می‌کردی؟!

آن شخص گفت: من دلم برایش سوخت و برایش گریه و زاری کردم، دیگر آن‌قدر نسوخت که از غذایم به او بدهم.

***

روز عاشورا وقتی جنگ در گرفت، و سپاه کم شمار حسین علیه‌السلام، مقابل سپاه عمر سعد قرار گرفت، تعدادی از پیرمردان کوفی بالای تپه‌ای نشسته بودند و مدام گریه می‌کردند و می‌گفتند: " اللهم أنزل نصرک" یعنی خدایا کمکش کن.




      .......
 نظر
      .......
 حسین بن علی
 کوفه
 بینا
 کور
..................................................................................................
رگهای زمان(1)

یک: گوش موش

پدر یزید که گور به گور شد، یزید نامه‌ای به والی مدینه نوشت و خبر پدرش را داد و گفت که از این به بعد من حاکمم؛ و در نامه‌ی کوچکتری به اندازه‌ی گوش موش نوشت که:

" و امّا از عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و حسین بن علی برای من بیعت بگیر، و اگر بیعت نکردند ... "

 




      .......
 نظر
      .......
 موش
 گوش
 معاویه
 یزید
 حسین بن علی
 عبدالله بن زبیر
 عبدالله بن عمر
 بیعت
 والی مدینه
..................................................................................................
آزمون دو دست

این‌روزها که گذشت کتاب "ماه به روایت آه" را خواندم، در مورد حضرت عباس علیه السلام، رمانی که از خواندش به شدت لذت بردم. "ماه به روایت آه" اولین نوشته‌ی غیر طنز استاد ابوالفضل زرویی است.

این شعر هم تقدیم به حضرت عباس علیه السلام:

رسید به انجام، آخر، آزمون دو دست

و فاتحی شده او بدون دو دست

از آسمان چو بیفتد سوار از اسب

نه ... صورتی که ندارد ستون دو دست 




      .......
 نظر
      .......
 عباس
 زرویی نصرآباد
 طنز
 رمان
 دست
..................................................................................................
پروژه آخرت!

شنیدی می‌گویند طرف از زمین خاکی شروع کرده، من نمی‌دانم وبلاگ از زمین خاکی شروع کردن هست یا نه، ولی بالاخره یک تکونی به خودم دادم و سایتی دست و پا کردم، به درد دنیا را نمی‌دانم، ولی شاید به درد آخرتم بخورد، (ببخشید، کمی جدی شد).

حالا چیزی نشده که چرا ماتم گرفتید، فعلاً بنده با حفظ سمتِ مدیریت همین وبلاگ، مدیریت از پاورقی رو هم به خودم اعطا می‌کنم، که اگر این پروژه‌ی جدید با سر به دیوار خورد این یکی را از دست نداده باشم.




      .......
 نظر
      .......
 دیوار
 پروژه
 آخرت
 سایت
 زمین خاکی
..................................................................................................
تنها دوشاعر محبوب من

امروز سال‌روز وفات قیصر امین‌پور بود؛ یادم نیست ابتدا با این مرد آشنا شدم و بعد با شعرهایش، یا مثل مرحوم سید حسن حسینی، اول شعرهایش را شناختم و بعد این مرد را.سید حسن حسینی,قیصر امین پور

اما این دو مرد، از اولین شاعران و شاید هنوز تنها شاعرانی باشند که با شعرهایشان زندگی کرده‌ام، خدا هر دوشان را بیامرزد.

از قیصر بخوانید:

در تمام طول این سفر اگر

طول و عرض صفر را

طی نکرده‌ام

در عبور از این مسیر دور

از الف اگر گذشته‌ام

از اگر اگر به یا رسیده‌ام

از کجا به نا کجا ...

یا اگر به وهم بودنم

احتمال داده‌ام

باز هم دویده‌ام

آنچنان که زندگی مرا

در هوای تو

نفس نفس

حدس می‌زند

هر چه می‌دوم با گمان رد گام‌های تو

گم نمی‌شوم

راستی در میان این اگر

تو چقدر بایدی!

 

و از سید حسن حسینی بخوانید:

جمع درباره‌ی اثبات وجود ازلی گپ می‌زد

ژنده پوشی طلب برهان کرد

شاعری شعری گفت

عاشقی آه کشید

عارفی هوهو کرد

تاجری دسته چکش را رو کرد!




      .......
 نظر
      .......
 شاعر
 شعر
 سید حسن حسینی
 قیصر امین پور
..................................................................................................
من و سین جیم!

راستش هرچه در کتاب فروشی‌ها و سایت‌های فروش کتاب گشتم، این کتاب را پیدا نکردم که نکردم. حتی در نمایشگاه بین المللی کتاب هم نبود. خلاصه در یک فرصت مناسب گردن نویسنده‌ی اثر یعنی آقای مهدی نژاد را گرفتم و گفتم الّا و لابد باید یک جلد از کتابت را به من بدهی. (البته اگر آقای مهدی نژاد را از نزدیک دیده باشید و همین طور بنده را، پی می‌برید که وقتی می‌گویم گردنش را گرفتم! کاملا مجاز به کار برده‌ام.)

 خلاصه ایشان هم کتاب را داد و گفت ناشرش هنوز کتاب را توزیع نکرده است. و من افسوس خوردم که چرا این کتاب ارزشمند که دارای طنز موقعیتی فوق العاده است وضعش باید این باشد، آن وقت آدم کتاب‌هایی در نمایشگاه کتاب می‌بینید  که رویش سین جیم/امید مهدی نژادنمی‌شود سرش را بالا بگیرد.

راستی این را هم داشته باشید که بنده یعنی حاجیتون! تنها کسی هستم روی زمین که این کتاب را دارد، البته غیر از آنهایی که دست انباردار است و البته به غیر از آنهایی که آقای مهدی نژاد احیاناً به این و آن هدیه داده است، ولی حسن کتاب من این است که خودم زحمت کشیدم و به زور به چنگش آورده ام، واقعا دلم برای‌تان می‌سوزد که حالا حالاها این کتاب به دستتان نمی‌رسد؛ البته شاید در این لحظه توزیع شده باشد، بعید نیست. فعلاً بد نیست اخبار رونمایی این کتاب را بخوانید.

 




      .......
 نظر
      .......
 مهدی نژاد امید
 سین جیم
 کتاب
..................................................................................................
یک دوست شاعر!

دوستی دارم که خوب شعر می‌گوید، و البته شعرِ خوب هم می‌گوید، امیدوارم بهتر از این‌ها شود. با این شعرش خیلی حال! کردم؛ بخوانید...




      .......
 نظر
      .......
 دوست
 شاعر
 شعر
 خوب
..................................................................................................
 صفحه اصلی
 نمایه
یادداشت ها
نان و هسته
منشاء اختلافات ایران و آمریکا!
تفسیر شعر!
وسط کویر لوط!
رأیی که هیچ وقت گم نشد
آرامش یک رهبر
اگر نامزد ریاست جمهوری شدیم چگونه نطق کنیم!
چگونه گلیم خود را از آب بکشیم بیرون؟(2)
چگونه گلیم خود را از آب بکشیم بیرون؟
آخوندکُش!
[138] تمامی یادداشت ها
بایگانی
[به عنوان اولین [1
[چند می گیریم؟ [1
[فرعون [1
[حوشله [1
[ماه [1
[کلاس NA و ماه رمضان [1
[مُلکِ سلیمان [1
[فقط از سرِ درد [1
[شب سمور و لب تنور [1
[جایی که نباید باشیم [1
[چون کوه گران رفت [1
[اوضاع نابسامان [1
[آینه [1
[بشر های کشف نشده [1
[خواب [3
[مستند ظهور [1
[آبادی [1
[آمدن و نیامدن [1
[حسنی مونده و وبلاگش [1
[خواب آور [1
[پنجره سبز [1
[عینک دودی [2
[سقای آب و ادب [1
[آلبوم [1
[خورشت لوبیا [1
[خورشت لوبیا و فلسفه [1
[روغن موتورِ جهیزیه! [1
[اولین ایستگاه اتوبوس [1
[تا به تا [1
[باغ انگور [1
[آخرین جمعه سال [1
[خاطرات نوروز 90 [1
[پدر کشتگی صدا و سیما [1
[کی؟بلاگفا؟اصلا [1
[فلسفه کارت هدیه [1
[قیمت باد هوا [1
[دو دیوار [1
[آموزش ذکر به شکل دولتی [1
[رفتار های مصنوعی [1
[شخصیت [1
[کی راست میگه؟! [1
[الف قامت او دال [1
[حراج لباس زنانه [1
[هدیه صدا و سیما در روز پدر [1
[آرزوی های این زمانه [1
[سیب خراب [1
[بیوگرافی یک آدم [1
[یک اشتباه دوران دبستان! [1
[افطار کنار جعبه جادو [1
[من خودم شنیدم! [1
[چه خوشگل شده امروز! [1
[طرحی نو در انداختیم! [1
[نَگی نگفتی! [1
[قصه یک بیداری! [1
[خواهر خورشید [1
[کُلنگ و بی وفایی! [1
[جون آدمیزاد [1
[انتخابات و آلو خشک [1
[(پیام) به میزان کافی [1
[ملانصرالدین در صدا و سیما [1
[دیوانه [1
[(امام ما) خوش آمد [1
[آهن آب دیده! [1
[دائرة المعارف اصطلاحات انتخابات [1
[بساط تنهایی [1
[من ماهواره را دوست دارم! [1
[مبارکا باشه [1
[آن که عاشق نشود وقت بهار آدم نیست! [1
[فکر شیرین [1
[انصراف از دریافت یارانه و سوختگی موضعی! [1
[مدرک کِرم شناسی! [1
[درد در نواحی حساس! [1
[اخبار با لهجه ی افغانی! [1
[پدرم و پدر عشق! [1
[خر های پاره وقت! [1
[نون بیار، کباب ببر؟ [1
[مثلاً تبلیغ دین [1
[چاله های زندگی [1
[مثلاً تبلیغ دین (2) [1
[عذرخواهی از لولو! [1
[عکاسِ سه در چهار! [1
[سلیقه خدا [1
[الاغ و آدم ها! [1
[شرایط زمانه [1
[حشره های مسجدی! [1
[داغ ترین لطیفه ی ترکی! [1
[دست ها و پشت پرده! [1
[پاییز 91 [12
[زمستان 91 [15
[بهار 92 [11
دوستان
عاشق آسمونی
عشقه
لحظه های آبی(سروده های فضل ا...قاسمی)
اقلیم احساس
فرزانگان امیدوار
عروج
هم نفس
اتاق دلتنگی
استاد محمد رضا آتشین صدف
****شهرستان بجنورد****
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
ســ ا مـــ ع ســــ و م
رازهای موفقیت زندگی
برادران شهید هاشمی
خسوف
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
پشت جلد
این نجوای شبانه من است
حرفهای آسمانی
محب
آب و آتش (تقی دژاکام)
عکاس مسلمان
صل الله علی الباکین علی الحسین
نمک
دیفال
پیاده رو
پسر تهرونی
مجله فرهنگی هنری
حفاظ
خواندنی های ایران جهان
vasel
آسمان آبی
جزیره مجنون
یادداشتهای روزانه رضا سروری
سربازخونه
وبلاگ سرگرمی
پاورقی(فعلا)
دهاتی
آسمان (پوریا پدرام نیا)
بی تعارف
دونار
عمارگراف
یه مشت حرف حساب حرفای دل
روزهای فیلتر نشده یک دختر
بانوی آفتاب
من هیچم
به اتهام غزل(امیر احسان دولت آبادی)
داستان
رحیق مختوم
نشانی مگ/مجموعه فرهنگی بصائر
برگه ها
 1 2 >