مثل همیشه ساعت شش و بیست و پنج دقیقهی بعد از ظهر گرفتم خوابیدم، ساعت دوازده شب بیدار شدم و صبحانه خوردم. با وق وق دلنشین سگهای بی صاحاب، رفتم بالای تیر چراغ برق و نرمش کردم تا روزی خوب را شروع کنم. گیتار برقیام را برداشتم، با آن سنتور زدم در دستگاه همایون، و شعری خواندم:
الای ای آهوی احمق وِر آر یو
که من را مُدَّدَتی ست لاو تو یو
تی وی را روشن کردم و به اخبار گوش دادم؛ خبر دربارهی یک فیل نقاش بود که با خرطومش نقاشی میکشید، موضوع آخرین اثرش هم هشدار به دنیا در مورد خطری بود که فیلها را تهدید میکرد؛ اول کمی فکر کردم که یک فیل یک نقاشیای کشیده حالا دیگر موضوع و مفهومش را از کجایتان درآوردهاید، اما بعد به خودم نهیب زدم که تویی که تا گردنت در هنر فرو رفته چرا این حرف را میزنی، بعد آروغی زدم و تی وی را خاموش کردم و رفتم به کتابخانهام.
کتابخانهام پر است از کتاب. روی میزم چند تا کتاب سمت راست قرار دارد که جلد های قطور و محکمی دارند، وقتی هنگام کار، پشهها و مگسها مزاحم میشوند این کتابها خیلی به دردم میخورند، گاهی برای موش و سوسک و گربه هم به درد میخورند، البته برای آنها کتابهایی دارم که دقیقاً پشت سرم و سمت چپ میزم در قفسه هستند، به طوری که اگر کمی خودم را به عقب بکشم میتوانم یکی از آنها را بردارم و استفاده کنم.
اما روی میزم سمت چپ هم چند تا کتاب هست که برگهای پوست پیازی دارند و جلدهایشان هم خیلی نرم است، در کل وزن زیادی هم ندارند. بعد از کار طولانی وقتی که چرتم بگیرد این کتابها خیلی مفید هستند، به طوری که پایم را روی میزم میگذارم و یکی از این کتابها را برای صورت استفاده میکنم و چرتی میزنم.
تقریباً شده بود ساعت یک نیمه شب، کارم را شروع کردم و قلمم را برداشتم و تهش را با مداد تراش تراشیدم و شروع کردم به کشیدن شاخی برای یک الاغ. شاخ و الاغ را با هم خیلی دوست دارم، چند روزی بود که به این سوژه فکر میکردم، احساس میکنم با این طرح خلایی را جبران میکنم، چند روز پیش اتود طرحم را برای سایت جهانی خَروَشان ایمیل کردم و آنها هم خیلی استقبال کردند، بیصبرانه منتظرند تا طرحم را کامل کنم، امیدوارم جایزهی خَروَش[1] سال را به من بدهند.
معمولاً تا ساعت چهار صبح طرح میزنم. ساعت پنج که شد خودکار یوروپنم [2]را برداشتم و روی کاغذی کاهی نامه ای نوشتم برای دفاع از مستضعفان و یتیمان دنیا، که: "قلبمان میتپد برای شما و آبی خوش از گلویمان پایین نمیرود وقتی حال شما عزیزان را میبینیم." بعد لیوان را برداشتم و داخل پارچ آب ریختم و خوردم، خب آخر وقتی نامه های احساسی مینویسم گلویم خشک میشود.
[1] وش: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهوش، پری وش، فرشته وش
[2] EUROPEN